طرفداران فرهاد مهراد
فرهاد ،خواننده ای از تبار حقیقت مرد تنها هم مرد! برای کسی شدن، برای اسطوره شدن، برای به اوج رسیدن، برای این که تار نماها از مرثیه لبریز شوند ، باید مرد. مرد تنها هم مرد و اسطوره شد. سوگواران گناهکار دوباره انگشت اتهام به جانب یکدیگر دراز می کنند که بگویند: من بی گناهم. تو بودی که دست او را نگرفتی. تو بودی که گذاشتی تمام شود. و باری آرام می گیرند و به بستر می روند. حافظه ملی ما پاک پاک است، حافظه هنری هم. هیچ کس هیچ چیز به یاد ندارد این که چه کرده ای مهم نیست. این که چه نکرده ای مهم است. دوباره یکی می رود و ما همه دسته گلهای پوسیده را به پایش پرتاب می کنیم. بر امواج اینترنت تصویرش را تاخت می زنیم!! شعر می نویسیم؛ رج می زنیم…بغض می کنیم… سبک می شویم…این همه انرژی دیر هنگام به کار هیچ کس نمی آید. اما اگر زنده بود به دردش می خورد. نوستالژی از زبان فرهاد... وقتی که بچه بودم، غم بود... اما ... کم بود. (برای شنیدن ترانه، روی اسم آن «دابل کلیک» کنید. متن شعر را در کامنت ببینید.) فرهاد مهراد ( گنجشکک اشی مشی ) فرهاد مِهراد (۲۹ دی ۱۳۲۲، تهران - ۹ شهریور ۱۳۸۱، پاریس) معروف به فرهاد؛ خواننده، آهنگساز و نوازندهٔ ایرانی بود. از معروفترین آهنگهای او میتوان به «جمعه»، «کودکانه»، «وحدت»، «گنجشکک اشی مشی» و «شبانه» اشاره کردپدرش رضا مهراد، کاردار ایران در کشورهای عربی بود. فرهاد تا ۸ سالگی که به همراه خانواده به تهران بازگشت در عراق زندگی میکرد.برادر بزرگ فرهاد ویولن مینواخت. یکی از دوستان برادرش متوجه علاقهٔ فرهاد به موسیقی میشود و از خانواده فرهاد میخواهد که سازی برای او تهيه کنند. با اصرار برادرش يک ویولنسل برای او تهیه میکنند و تمرینات فرهاد آغاز میشود. ولی عمر تمرینات ویولنسل از ۳ جلسه فراتر نرفت و دست روزگار ساز او را شکست بوی عیدی، بوی توپ بوی کاغذ رنگی بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو بوی یاس جانماز ترمه مادربزرگ با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم شادی شکستن قلک پول وحشت کم شدن سکه عیدی از شمردن زیاد بوی اسکناس تا نخورده لای کتاب با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم --- فکر قاشق زدن یه دختر چادر سیاه شوق یک خیز بلند از روی بته های نور برق کفش جفت شده تو گنجه ها با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم --- عشق یک ستاره ساختن با دولک ترس ناتموم گذاشتن جریمه های عید مدرسه بوی گل محمدی که خشک شده لای کتاب با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم --- بوی باغچه، بوی حوض عطر خوب نذری شب جمعه، پی فانوس توی کوچه گم شدن توی جوی لاجوردی هوس یه آب تنی با اینا زندگی مو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم با اینا زمستونو سر می کنم با اینا خستگیمو در می کنم خواننده: فرهاد مهراد سال اجرا: بین سال های 1350 تا 1356 شعر: شهیار قنبری آهنگساز: اسفندیار منفردزادهفرهاد، فرهاد بود (به مناسبت سالمرگ فرهاد) فرهاد مُرد، زماني كه هنوز سالگرد «فريدون فروغي» (كه در آبان 1380 در گذشت.) فرا نرسيده بود. فرهاد مُرد تا راه براي نااهلان همچنان باز باشد. ما مانديم با ترس از اين كه اگر يكي دو نفر باقيمانده هم بروند كيست كه فريادش بغض اين مردم و سخنش از قلب اين ملت باشد، واژههايش از جنس افكارمان و ترانههايش، صدايش انس خلوت شبانه عاشقان اين ديار. / گرچه تاريخ ثبت كرده است كه فرهاد و فرهادها در قلوب دوستدارانشان هميشه پا بر جا خواهند ماند. برخلاف تمام دنيا، ذهنِ گذشته گرانمان، ترانههاي قديمي را بر موجِ آواهاي الكترونيك سنتي سايزرها و كيبوردها ترجيح ميدهد، ولي چه ميشود كرد كه ناموس هنر موسيقيِ ما همان ترانههاي قديمي است كه بر بسياري آهنگهاي نوين شرف دارد. / فرهاد رفت و شايد سالها طول بكشد كه نسلهاي بعد اين مملكت فرهادي در خود بپرورانند كه با تيشه صداي خود كوه نامراديها و تلخكاميها را بشكافد و بيستوني از صدا بر پاي دارد.
انتشار آلبوم «از دورها» از فرهاد در اروپا و آمریکا آثاري را که در مجموعه “از دورها” مي شنويد فرهاد در سن 22 سالگي ضبط و به عنوان هديه براي خواهرش که در لندن زندگي مي کرده، فرستاده بوده. اين مجموعه خارج از استوديو و به صورت خانگي ضبط شده و به همين دليل از کيفيت خوبي برخوردار نبود و انتشار آن پس از پالايش و بهبود کيفيت ممکن شده است. در آلبوم “از دورها” دو مصاحبه فرهاد نيز گنجانده شده است. مصاحبه اول را خبرنگار راديو آواي ايران سال 1375 با فرهاد انجام داده است. مصاحبه دوم نيز که پايان بخش مجموعه است، گفتگويي است ميان فرهاد و آقاي محمود تهراني از راديو بي بي سي در تابستان 1381؛ اين گفتگو ناتمام ماند تا فرهاد براي هميشه ناگفته بماند...
فرهاد و صدا و سیمای اسلامی ! ( در آستانه ی سالمرگ فرهاد )اون موقعی که برای بار اول در زندگیم از رادیو آهنگی از فرهاد رو شنیدم. بله درست یادمه 9 شهریور 1381 بود و رادیو "یه شب مهتاب" رو پخش کرد و اولین چیزی که از ذهنم گذشت این بود که "فرهاد مرد". بله فرهاد در همانروز در پاریس مرده بود و در همانجا نیز خاک شد . از آنروز به بعد، بارها و بارها آهنگهای متفاوتی از فرهاد رو از رادیو شنیدم و هر بار از مسئولین رادیو و تلویزیون و آنهایی که چنین سیاستگذاریهایی رو میکنن بیشتر و بیشتر دلگیر شدم. تا اون زمان که این خبر رو در مورد برنامه "یک شب مهتاب" شنیدم و دوباره دیدم که چه ظلمی به این مرد شده ....
بوی عیدی - فرهاد بوی عیدی...بوی کاغذ رنگی...بوی تند ماهی دودی وسط سفره نو...با اینا زمستونو سر می کنم....با اینا خستگیمو در می کنم...شادی شکستن قلک پول...
Power By:
LoxBlog.Com |